یکشنبه ۰۲ اردیبهشت ۰۳

عكس2

۳۵۱ بازديد



زندگي نامه1

۳۸۱ بازديد

حضرت عباس(ع) در روز چهارم شعبان سال 26 هجري قمري چشم به جهان گشود.مادر بزرگوارش فاطمه دختر حزام بود كه خاندانش در شجاعت و دليري در دنياي عرب مشهور بودند.امام علي (ع) پس از وفات حضرت فاطمه زهرا(س) با فاطمه بنت حزام ازدواج كرد.فاطمه براي اينكه غصه امام را زياد تر نكند نامش را به ام البنين(مادر پسران) تغيير داد.اين زوج پرهيزگار داراي فرزنداني با نام هاي: عبدالاه، جعفر، عثمان، عباس بودند و فرزندان پاكي كه از بانو فاطمه زهرا(س) به يادگار مانده بودند:حسن ،حسين، زينب، ام كلثوم نام داشتند.ان خانواده مطهر درخانه اي كوچك در كوفه زنگي مي كردند.

 

شاهي به دو صد عزت و اجلال ايد

با شوكت و فر و جه و اقبال ايد

امروز حسين ايد و فردا عباس

خورشيد ز پيش و مه ز دنبال ايد

دوران كودكي حضرت ابوالفضل العباس(ع).....................................

۳۴۳ بازديد

حضرت علي(ع) در گوش حضرت عباس(ع) اذان و اقامه و نام خدا و پيامبر را خوانده و نام او را عباس نهاد.عباس كودكي زيبا و رعنا با چهره اي درخشان بود.گاه اميرالمومنين(ع) قنداق عباس را در اغوش مي كرفت و بازوانش را مي بوسيد و گريه مي كرد.روزي حضرت ام البنين علت اين گريه را پرسيدند.امام در پاسخ فرمودند :اين دست ها در راه كمك به حسينم قطع خواهند شد.عباس(ع) در خانه امام علي(ع) و در دامان مادري با ايمان و وفادار و در كنار حسن و حسين(ع) رشد كرد و از اين خاندان پاك درس هاي بزرگ انسانيت، شهامت و صداقت اموخت.حضرت عباس(ع) در خانه اي زاده شد كه جايگاه دانش و حكمت بود. ايشان از محضر اميرالمومنين(ع) و امام حسن و امام حسين(ع) كسب فيض كردند و از مقام والاي علمي بر خوردار شدند.روزي حضرت علي(ع) عباس خردسال را در كنار خود نشاند و به او گفت بگو يك.عباس گفت يك.امام (ع) فرمود بگو دو.عباس از گفتن خودداري كرد.وقتي امام علت را جويا شد جواب داد: شرم ميكنم با زباني كه خدا را به يگانگي خواندم دو بگويم.سال ها گذشت و حضرت عباس(ع) نوجواني بلند قامت و پهلوان شد. ايشان در شنا، سواركاري و تيراندازي مهارت چشم گيري به دست اوردند.عباس نه تنها در قامت رشيد بود بلكه در خرد برتر و جلوه هاي انساني هم رشيد بود. او به يقين مي دانست كه براي چه روز عظيمي ذخيره شده و مي دانست كه براي عاشورا به دنيا امده است.عباس(ع)در سنين 12 تا 14 سالگي،زماني كه امام علي(ع)با دشمنان درگير بودند.در برخي از جنگ ها شركت داشته و با ان كه زياد اجازه جهاد به او داده نمي شد ولي در همان سن نوجواني ، حريف قهرمانان نام دار عرب بوده است.روزي در جنگ صفين، نوجوان نقابداري از سپاه علي(ع) به ميدان امد.ترس و دلهره سپاه معاويه را در بر گرفت.هر كس از ديگري مي پرسيد:اين نوجوان كيست كه اين طور شجاعانه پا به ميدان جنگ نهاده؟ از سپاه معاويه كسي جرئت نكرد پا به ميدان بگذارد.معاويه به سردار سپاه خود، (ابن شعثاء)،دستور داد تا به جنگ اين نوجوان برود.ابن شعثاء در جواب گفت: مرا حريف ده هزار نفر در جنگ مي دانند،چگونه مرا به جنگ با كودكي مي فرستيد؟بهتر است يكي از پسرانم را براي كشتن او بفرستم.معاويه هم اين درخواست را پذيرفت و ابن اشعثاء فرزند بزرگ خود را به جنگ با ان نوجوان به ميدان فرستاد.او نيز كشته شد.و به اين ترتيب هر هفت پسر او كشته شدند.خود او با عصبانيت پا به ميدان گذاشت و به ان نوجوان دلير گفت:تو پسران مرا كشتي،به خدا قسم پدر و مادرت را به عزايت مينشانم. ولي خود او نيز در مدت كوتاهي به پسرانش پيوست.همه با تعجب به اين نوجوان شجاع نگاه مي كردند.امام علي (ع) او را پيش خود خواند و نقاب را از چهره اش برداشت و پيشاني او را بوسيد.همه با تعجب ديدند كه او عباس پسر علي است.  

                       اي از همه انبياء درودت            اي روح ائمه در وجودت

                       شمشير حسين و شير حيدر    سر تا به قوم حسين ديگر

                       رخسار تو ماه ال هاشم           خود مي ره سپاه ال هاشم

                       عشق از نفست وضو گرفته      خون از رخت ابرو گرفته

                       او صاف تو بهترين عبادت           هر روز،تو را شب ولادت

                       پاينده ز توست تا قيامت           توحيد و نبوت و امامت

                       ايثار، چراغ مكتب تو                دانش زده بوسه بر لب تو

                       تو علم پدر ز سينه داري          بر عرش خدا زمينه دار

                       تو تشنه و اب را حياتي           مصباح سفينه النجاتي

                       اي قلب حسين حائر تو           زهرا شب جمعه زائر تو

                       روزي كه امام عصر ايد             بر خلق،ره فرج گشايد

                       مي بينمت اي حسين را يار     ان روز تويي بر او علمدار

مطلب

۳۷۶ بازديد

عباس چهارده ساله بود كه پدرش در واقعه محراب خونين كوفه در رمضان سال چهارم هجري به شهادت رسيد.او با چشماني اشكبار و خاطري اندوهگين،شاهد دفن شبانه و پنهاني پدرش بوده است.او توصيه اي را كه پدرش در شب 21 ماه رمضان در استانه شهادتش كرد از ياد نبرد.اري امام علي(ع) از عباس خواست كه در روز عاشورا و در كربلا برادرش حسين را تنها نگذارد.حضرت عباس(ع) در سن 18 سالگي با لبابه دختر عبدالاه از دواج كرد .عبدالاه از راويان برجسته احاديث امام علي(ع) بود.حاصل ازدواج عباس و لبابه دو فرزند با نام هاي :عبيدالاه و فضل بود.مي گويند بعد از تولد فضل به حضرت عباس(ع) لقب ابوالفضل (پدر فضل)دادند.اما برخي ديگر عقيده دارند عباس به خاطر فضل بي پايانش به اين لقب خوانده شد. عباس سال هاي تلخ امامت برادرش حسن را تجربه كرد.وقتي امام حسن(ع)مسموم و شهيد شدند،حضرت عباس(ع) 24 سال داشتند.شهادت امام حسن باري ديگر قوم بني هاشم را سوگوار كرد.عباس(ع) نيز به همراه خاندان پيامبر در غم و اندوه از دست دادن برادرش متاثر و اندوهگين شد.

 

دلاوري هاي حضرت ابوالفضل العباس(ع).......................................

۱,۰۹۴ بازديد

حضرت ابوالفضل(ع) سرپرستي قافله امام حسين(ع) را در كوچ به كربلا بر عهده داشت.در شب هايي قبل از عاشورا،وقتي دشمن در مقابل كاروان امام حسين(ع) ظاهر شد،در راس ان ها حر بن رياحي شروع به داد و فرياد كرد.امام حسين(ع) به حضرت ابوالفضل(ع) فرمود:برادر جان ،جانم به فدايت،سوار بر عقاب شو و نزد اين قوم برو و از انها سوال كن كه به چه منظور امده اند و چه مي خواهند؟ حر بن رياحي يكي از دلير مردان سپاه يزيد ، جلو امد،حضرت در مقابل وي ايستادند.حر با فرياد گفت:كيستي كه جرئت كرده اي در مقابل من كه شير جنگل سر به فرود مي اورد،قد علم كني؟مادر و پدرت را به عزايت خواهم نشاند.حضرت ابوالفضل(ع) فرمودند:"من عباس بن علي هستم، مادرم فاطمه زهراست".حال گر ممكن است  به من بگوييد شما كيستيد كه مي خواهيد مادرم فاطمه  بنت رسول الاه را به عزايم بنشانيد؟ حر از اسب پايين امد ،ركاب اسب حضرت را به دست گرفت و گفت:من حر بن يزيد رياحي هستم. چه بگويم كه مادرم كنيزيست و مادر تو دخت پيغمبر.حضرت ابوالفضل(ع) عذر او را پذيرفت و به سمت خيمه هاي كاروان برادرش به راه افتاد، وقتي نزد امام حسين(ع) رسيد،امام(ع) علمي را به دست عباس داده و فرمودند:برادرم، زين پس تو علمدار سپاه مني.شب پيش از عاشورا بود، همه ي اولاد امام حسين(ع) در خيمه هاي خود خوابيده بودند.جز عباس كه از خيمه ها و كاروان محافظت مي كرد.امام حسين هم چشم بر هم نگذاشته و در خيميشان عباس(ع) را زير نظر داشتند.در ان زمان شمر ذي الجوشن كه از طرف مادر به حضرت عباس(ع) نزديك بود،امد و گفت:اي عباس، فردا همه ي اصحاب حسين شهيد خواهند شد،حيف است كه تو پهلوان بني هاشم از دنيا بروي.من به تو امان نامه اي خواهم داد به شرط ان كه سپاه حسين بن علي را ترك كرده و به سپاه يزيد ملحق شوي.حضرت عباس(ع)فرمودند: من فردا در ركاب مولايم حسين شهيد خواهم شد، ولي هرگز قولي راكه به پدرم علي دادم زير پا نخواهم گذاشت و اربابم را ترك نخواهم كرد.حال از اين حومه دور شو تا سر از بدنت جدا نكردم. شمر كه از ترس خشم عباس 40 متر به عقب پريد، به سپاه يزيد بازگشت.عباس(ع) هم در كنار خيمه ي برادرش حسين نشست و شروع به گريه كرد.امام حسين(ع) از خيمه ي خود بيرون امدند و دست بر شانه ي عباس نهادند و گفتند:برادرم تو مي تواني به سپاه يزيد بروي،برو و خودت را نجات بده! عباس بسيار ناراحت شد و فرمود:"باشه برادر حال كه مي گويي از سپاهت بيرون ميروم،ولي به سپاه يزيد هم نميروم، پيش مادر و همسرم در مدينه هم نمي روم، مي روم نجف شكايتت را به بابم علي مي كنم و ميگويم:حسينت مرا از نوكري اخراج كرده ".حسين جانم ، گر نبودم لايق علمداريت مي دادم براي اصغرت گهواره جنباني.امام حسين(ع)كه مي خواستند وفاداري ابوالفضل را امتحان كنند كاملا مطمعا شدند.ان شب بگذشت تا ان كه در صبح عاشورا امويان اب را بر كاروان حسيني بستند.رقيه گريه كنان نزد عمويش رفته و فرمود : عمو جانم ديگر طاقت تشنگي راندارم،تو را به خدا كاري بكن.حضرت عباس  كه نمي توانست غم و اندوه برادرزاده شان را ببيند، مشك را در يك دست و علم را در دست ديگر گرفته و بسوي علقمه به راه افتاد.وقتي به اب رسيد و مي خواست از ان بنوشد ياد گريه هاي رقيه و سكينه و اولاد و اصحاب حسين(ع) افتاد،اب را رها كرده و مشك پر از اب را به سوي خيمه گاه ميبرد كه در ميان راه (ابرص بن شيبان) دست راست ان بزرگوار را قطع نمود.عباس(ع) مشك را به دست چپ گرفت و به راه افتاد.چيزي نگذشت كه نانجيب (حكيم بن طفيل) دست چپ اقا را نيز قطع نمود.ايشان اب را به دندان گرفتند اما (حرمله بن كاهل اسدي)تيري به چشم ايشان پرتاب كردند.حضرت ابوالفضل(ع) از روي اسب با وفايشان (عقاب) با صورت به زمين افتاد .فردي از سپاه يزيد با عمود اهني فرق مبارك ايشان را شكافت وقتي حسين اين صحنه را ديد فورا خود را به بالين ايشان رساند.او را در اغوش گرفت و فرمود:بي عباس كمرم خواهد شكست.حضرت عباس(ع) پيش از وفاتشان رو به امام كرده و فرمود:"برادر جا ن مرا به خيمه گاه نبر چون از رقيه ات شرمسارم،نمي خواهم مرا در اين حال كه به قولم وفا نكردم ببيند.

 

 

و ايشان در روز دهم محرم سال شصت و يك هجري ودر سن 35 سالگي به شهادت رسيدند كه  به ياد بود روز وفاتشان يك روز پيش از آن را تاسوعا نام گذاري كردند و ياد ان برادر بزرگوار بر تمامي دل ها زنده است. مقبره مطهر ايشان در كربلا ودر سمتي از بين الحرمين قرار دارد.

همچنين سردابي دور تا دور مقبره اصلي ايشان را كه حدود 4 متر پايين تر از ضريح مطهرشان است را در بر گرفته است . ميدانيئ كه اگر ابي در جايي ساكن بماند ميگندد اما جالب است بدانيد اين اب بوي گلاب داده و از هر ابي گوارا تر است. حتي اين اب مردي كه كور مادرزاد بوده را بينا كرده است اما متاسفانه راه زائران را به اين سرداب مطهر بسته اند.

       

 

زيارتنامه

۱۷۵ بازديد

زيارت نامه حضرت ابوالفضل العباس(ع)                                                                                                                                                                                                                                        

 

سَلامُ اللّهِ وَسَلامُ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبينَ وَاَنْبِيائِهِ الْمُرْسَلينَ وَعِبادِهِ الصّالِحينَ وَجَميعِ الشُّهَداءِ وَالصِّدّيقينَ وَالزّاكِياتِ الطَّيِّباتِ فيما تَغْتَدي وَتَرُوحُ عَلَيْكَ يَابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ * اَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْليمِ وَالتَّصْديقِ وَالْوَفاءِ وَالنَّصيحَهِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ الْمُرْسَلِ وَالسِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ وَالدَّليلِ الْعالِمِ وَالْوَصِيِّ الْمُبَلِّغِ وَالْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ * فَجَزاكَ اللّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَعَنْ اَميرِالْمُؤْمِنينَ وَعَنْ فاطِمَهَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَينِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ اَفْضَلَ الْجَزاءِ بِما صَبَرْتَ وَاحْتَسَبْتَ واَعَنْتَ * فَنِعْمَ عُقْبَى الدّار * لَعَنَ اللّهُ مَنْ قَتَلَكَ * وَلَعَنَ اللّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّكَ وَاسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِكَ * وَلَعَنَ اللّهُ مَنْ حالَ بَيْنَكَ وَبَيْنَ ماءِ الْفُراتِ * اَشْهَدُ اَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً وَاَنَّ اللّهَ مُنْجِزٌ لَكُمْ ما وَعَدَكُمْ * جِئْتُكَ يَابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ وافِداً اِلَيْكُمْ وَقَلْبي مُسَلِّمٌ لَكُمْ وَاَنَا لَكُمْ تابِـعٌ وَنُصْرَتي لَكُمْ مُعَدَّهٌ حَتى يَحْكُمَ اللّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ * فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ *لا مَعَ عَدُوِّكُمْ * اِنّي بِكُمْ وَبِاِيابِكُمْ مِنَ الْمُؤمِنينَ * وَبِمَنْ خالَفَكُمْ وَقَتَلَكُمْ مِنَ الْكافِرينَ * قَتَل اللّهُ اُمَّهً قَتَلَتْكُم بِالاَْيْدي وَالاَْلْسُنِ.

السَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ الْمُطيعُ للّهِ وَلِرَسولِهِ وَلاَِميرِ الْمُؤمِنينَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِمْ وَسَلَّمَ * وَالسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَهُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ وَمَغْفِرَتُهُ وَرِضْوانُهُ وَعَلى رُوحِكَ وَبَدَنِكَ * اَشْهَدُ وَاُشْهِدُ اللّهَ اَنَّكَ مَضَيْتَ عَلى ما مَضى عَلَيْهِ الْبَدْرِيُّونَ والْمُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللّهِ الْمُناصِحُونَ لَهُ في جِهادِ اَعْدائِهِ * الْمُبالِغُونَ في نُصْرَهِ اَوْلِيائِهِ * الذّابُّونَ عَنْ اَحبّائِهِ * فَجَزاكَ اللّهُ اَفْضَلَ الجَزاءِ وَاَكْثَرَ الْجَزاءِ وَاَوْفَرَ الْجَزاءِ وَاَوْفى جَزاءِ اَحَد مِمَّنْ وَفى بِبَيْعَتِهِ وَاسْتَجابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَاَطاعَ وُلاهَ اَمْرِهِ * اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ بالَغْتَ فِي النَّصيحَهِ وَاَعْطَيْتَ غايَهَ الْمَجْهُودِ * فَبَعَثَكَ اللّهُ فِي الشُّهَداءِ *وَجَعَلَ رُوحَكَ مَعَ اَرْواحِ السُّعَداءِ * وَاَعْطاكَ مِنْ جِنانِهِ اَفْسَحَها مَنْزِلاً *وَاَفْضَلَها غُرَفاً * وَرَفَعَ ذِكْرَكَ فِي عِلِّيّينَ *وَحَشَرَكَ مَعَ النبِيِّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ وَحَسُنَ اُولئِكَ رَفيقاً * اَشْهَدُ اَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَلَمْ تَنْكُلْ وَاَنَّكَ مَضَيْتَ عَلى بَصيرَه مِنْ اَمْرِكَ * مُقْتَدِياً بِالصّالِحينَ وَمُتَّبِعاً لِلنَّبِيّينَ * فَجَمَعَ اللّهُ بَيْنَنا وَبَيْنَكَ * وَبَيْنَ رَسُولِهِ وَاَوْلِيائِهِ في مَنازِلِ الْمُخْبِتينَ فَاِنَّهُ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ.

دو ركعت نماز كن و بعد از اين دو ركعت هر چه خواستى در نظر بياور و  بعد از ان بگو:

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد * وَلا تَدَعْ لي في هذا الْمَكانِ الْمُكَرَّمِ وَالْمَشْهَدِ الْمُعَظَّمِ ذَنْباً اِلاّ غَفَرْتَهُ * وَلا هَمّاً اِلاّ فَرَّجْتَهُ * وَلا مَرَضاً اِلاّ شَفَيْتَهُ * وَلا عَيْباً اِلاّ سَتَرْتَهُ * وَلا رِزْقاً اِلاّ بَسَطْتَهُ * وَلا خَوْفاً اِلاّ اَمِنْتَهُ *وَلا شَمْلاً اِلاّ جَمَعْتَهُ * وَلا غائِباً اِلاّ حَفِظْتَهُ * وَلا دَيْناً اِلاّ اَدَّيْتَهُ * وَلا حاجَهً مِنْ حَوائِجِ الدُّنْيا وَالآخِرَهِ لَكَ فيها رِضاً وَلِيَ فيها صَلاحٌ اِلاّ قَضَيْتَها * يا اَرْحَمُ الرّاحِمينَ.

سپس با تمام وجودت اين دعا را بخوان

السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبَا الْفَضْلِ الْعَبّاسَ بْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ * السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ * السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ اَوَّلِ الْقَومِ اِسْلاماً وَاَقْدَمِهِمْ اِيماناً وَاَقْوَمِهِمْ بِدينِ اللّهِ وَاَحْوَطِهِمْ عَلَى الاْسْلامِ * اَشْهَدُ لَقَدْ نَصَحْتَ للّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلاَِخيكَ * فَنِعْمَ الاَْخُالْمُواسي * فَلَعَنَ اللّهُ اُمَّهً قَتَلَتْكَ * وَلَعَنَ اللّهُ اُمَّهً ظَلَمَتْكَ * وَلَعَنَ اللّهُ اُمَّهًاسْتَحَلَّتْ مِنْكَ الْمَحارِمَ وَانْتَهَكَتْ حُرْمَهَ الاِْسْلامِ * فَنِعْمَ الصّابِرُ الْمُجاهِدُ الْمُحامِي * النّاصِرُ * وَالاَْخُ الدّافِعُ عَنْ اَخيْهِ *الْمُجيبُ اِلى طاعَهِ رَبِّهِ * الرّاغِبُ فيما زَهِدَفيهِ غَيْرُهُ مِنَ الثَّوابِ الْجَزيلِ والثَّناءِ الْجَميلِ * فَألْحَقَكَ اللّهُ بِدَرَجَهِ آبائِكَ في دارِ النَّعيمِ * اللّهُمَّ اِنّي تَعَرَّضْتُ لِزِيارَهِ اَوْلِيائِكَ رَغْبَهً في ثَوابِكَ * وَرَجاءً لِمَغْفِرَتِكَ وَجَزيلِ اِحْسانِكَ * فَاَسْألُكَ اَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ * وَاَنْ تَجْعَلَ رِزْقي بِهِمْ دارّاً * وَعَيْشي بِهِمْ قارّاً * وَزِيارَتي بِهِمْ مَقْبُولَهً * وَحَياتي بِهِمْ طَيِّبَهً *وَاَدْرِجْني اِدْراجَ الْمُكْرَمينَ * وَاجْعَلْني مِمَّنْ يَنْقَلِبُ مِنْ زِيارَهِ مَشاهِدِ اَحِبّائِكَ مُفلِحاً مُنْجِحاً قَدِ اسْتَوْجَبَ غُفْرانَ الذُّنُوبِ * وَسَتْرَ الْعُيُوبِ *وَكَشْفَ الْكُرُوبِ * اِنَّكَ اَهْلُ التَّقْوى وَاَهْلُالْمَغْفِرَهِ.